تفسیر سوره حمد / 14
الحمدلله ربّ العالمین
اهمیّت حمد[1]
طبق مفاد روایات مبارک از خزائن علم الهی وجودات مقدس معصومین –علیهم الصلاه و السلام-، بنای اسلام بر تسبیحات اربعه، یعنی سبحان الله، الحمدلله، لا اله الا الله و الله اکبر است و از این رو عرش، بیت المعمور و کعبه همگی مربع هستند.[2]
از سویی وارد شده است که حمد الهی محبوبترین اعمال نزد خداوند است. دعای جامعی است که خداوند –تبارک و تعالی- آن را می شنود. دعایی که با تحمید شروع نشود، ابتر است، بلکه هر کاری بدون آن، ابتر و بی سرانجام است.[3]
این ذکر از دنیا و ما فیها بهتر است[4] و اولین کسانی که به بهشت خوانده می شوند، حمد کنندگانی هستند که در آسایش و سختی خدا را حمد می کنند.[5]
عزیزترین مخلوق هستی، وجود نازنین پیامبر ختمی مرتبت محمد مصطفی –صلی الله علیه و آله و سلم- روزی 360 بار ذکر شریف تحمید را بر زبان مبارک خود جاری می کردند.[6]
تمام شکر الهی، تحمید الهی است[7] و هر کس در صبح چهار مرتبه ذکر شریف «الحمدلله رب العالمین» را بگوید، شکر صبح آن روز را ادا کرده است و اگر در شب این کار را تکرار کند، شکر شب را نیز ادا کرده است.[8]
معنای حمد
حمد به معنای ثناء و ستایش است. ستایش برای کمال اختیاری یا کار نیک اختیاری است، هر چند روشن است که کار نیک، ناشی از کمال ذاتی شیء است و از کمال ذاتی سر می زند.
تفاوت حمد با مدح
مدح -در مقابل ذم- اعمّ از حمد است و برای کمال یا کار نیک غیر اختیاری نیز به کار می رود، به عنوان مثال زیبایی یک گوهر مورد مدح قرار می گیرد، اما «حمد» نمی شود.
تفاوت حمد با شکر
شکر به معنای سپاس است و مخصوص مواردی است که احسان و فعل یک شخص با میل و اراده او برای انتفاع غیر باشد. بنابراین در صدق شکر، وصول اثر به غیر نقش دارد، در حالی که این شرط در «حمد» وجود ندارد.
«ال» در الحمد
«الف و لام» در آیة شریفه ظهور در «ال» جنس دارد و اشاره به طبیعت حمد دارد که در تمام مصادیقِ حمد محقّق است. اگر «ال» برای استغراق باشد، مستقیم اشاره به تمام مصادیق حمد دارد.
از وجود مقدس امام باقر ع نقل شده است که ذکر شریف «الحمدلله» بر زبان جاری ساختند و فرمودند : «چیزی را ترک نکردم و باقی نگذاشتم. همه انواع حمدها را برای خداوند –عزّ و جلّ- قرار دادم و حمدی نیست مگر این که داخل در آن چیزی است که گفتم».[9] پس حمد بر قدرت، حمد بر علم، حمد بر حکمت، حمد بر عزت، حمد بر هر لطف و رحمتی داخل در ذکر شریف «الحمدلله» است و تمام حمدها را در بر می گیرد.
«لام» در لله
«لام» در «لله»، ظهور در «لام» اختصاص یا ملکیت دارد و انحصار جنس حمد یا تمام افراد حمد به ذات اقدس الهی را افاده می کند که در ادامه شرح آن خواهد آمد.
اختصاص حمد به «الله»
بیان شد حمد به معنای ستایش برای کمال اختیاری یا فعلِ حَسَنِ اختیاری است. آیه شریفه، ستایش را مختص به «الله»[10] معرفی می کند. معنایش این است که کمال اختیاری و فعل کمالی اختیاری که شایسته حمد و ستایش است، مخصوص «الله» -تبارک و تعالی- است و غیر او کمال یا فعل اختیاری ندارند. غیر او فاقد کمالی است که او را شایسته حمد کند و الا حصر حمد برای خداوند –تبارک و تعالی- صحیح نبود.
دلیل اختصاص حمد به «الله»
هر کمالی از جمله علم، قدرت، حکمت، عزت، عطوفت، بردباری و ... برای اوست و هر کمالی که در مخلوقی دیده می شود، افاضة او، لطف او، ملک حقیقی او و تجلّی و بروز و ظهور کمال اوست و مخلوق از خود کمالی ندارد. «و لایحیطون بشیء من علمه الا بما شاء».[11] تمام علمها، علمِ اوست. «بحول الله و قوّته اقوم و اقعد»[12]. تمام قدرتها، قدرتِ اوست. تمام کمالات، کمال اوست. او کمال بی نهایتی است که هیچ کمالی از او جدا و برای غیر او نیست.
مخلوقات دارای کمالات و نقص هایی هستند. جهت کمال برای اوست و جهت نقص برای او نیست. هیچ نقص و ضعفی به او راه ندارد. هیچ مخلوقی کمال و جمالی از خود و برای خود ندارد، بلکه مخلوق جلوة ناقصِ کمالِ خالق است. نقص از مخلوق است و کمال از خالق. پس هیچ مخلوقی شایسته حمد نیست و تمام حمدها از ازل الی الابد مختصّ به ذات اقدس الهی است.
از آنجایی که «الله» اشاره به ذات مستجمع جمیع صفات کمالی دارد، شاید استفاده از «الله» در «الحمدلله» برای اشاره به این نکته باشد که چون این ذات دارای تمام کمالات است، پس حمد به جهتِ کمالِ ذاتی، مخصوص اوست. در حقیقت با تصور صحیح موضوع (الله)، حکم (اختصاص حمد به او) قابل تصدیق است.
از سوی دیگر هر فعلِ شایستة تقدیری که از کمال ناشی می شود نیز فعلِ اوست. هر عمل صالحی که انجام می شود، هر خدمتی که به دیگران و جامعه رخ می دهد، هر نعمتی که از غیر می رسد و هر فعلی که مستحقّ حمد است، ناشی از کمالِ او و برای اوست. حُسن و کمال هر فعلی ناشی از ذات دارای کمال است و ذات دارای کمال، منحصر در باری تعالی است و هر نقص و عیبی در فعل ناشی از نقص ذات فاعل است که در باری تعالی راه ندارد. نقص فعل به دلیل نقص مخلوق است و کمال آن به دلیل کمال خالق. پس حمد به جهتِ کمالِ فعل به باری تعالی تعلق می گیرد و مخصوص اوست.
از این رو در قرآن کریم آمده است «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى».[13] قتل آنها فعل خداست. آن پرتاب کار خداست. همچنین در جای دیگر می فرماید : «فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین».[14] بعد از بیان از بین رفتن ظالمان، حمد خداوند بیان شده است و این اشاره دارد به این که این فعل، فعل الهی است و برای این فعل باید خدا را حمد کرد.
ذکر «ربّ العالمین» -که اشاره به توحید ربوبی دارد- در آیه شریفة «الحمدلله رب العالمین» شاید اشاره به این نکته باشد که خداوند –تبارک و تعالی- پرورش دهنده و سوق دهنده هر موجودی به سمت کمال اوست و هر رحمت و نعمت و احسانی که به مخلوقی می رسد –از آفرینش و تربیت-، فعلِ اوست. در نتیجه حمد از جهتِ فعلِ کمالی، مخصوص اوست.
در سوره مبارکه نساء آمده است «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّه وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِک».[15] نیکی از جانب خداست و پلیدی از جانب مخلوق. در روایت مبارکی از لسان ذات اقدس اله آمده است «أَنِّی أَوْلَى بِحَسَنَاتِکَ مِنْک».[16] منِ خدا اولی به اعمال نیک تو هستم. عمل نیک شایسته ستایش است، لکن اعمال خیر انسان و کمالی که منشأ آن عمل خیر شده است، از خداست و در نتیجه انسان شایسته حمد نیست؛ بلکه اگر حمدی واقع شود، به صاحب اصلی کمال و کار خیر که خداست، تعلق خواهد گرفت.
در دعای 37 صحیفه سجادیه آمده است :
«تُثِیبُ عَلَى قَلِیلِ مَا تُطَاعُ فِیهِ حَتَّى کَأَنَّ شُکْرَ عِبَادِکَ الَّذِی أَوْجَبْتَ عَلَیْهِ ثَوَابَهُمْ وَ أَعْظَمْتَ عَنْهُ جَزَاءَهُمْ أَمْرٌ مَلَکُوا اسْتِطَاعَةَ الِامْتِنَاعِ مِنْهُ دُونَکَ فَکَافَیْتَهُمْ، أَوْ لَمْ یَکُنْ سَبَبُهُ بِیَدِکَ فَجَازَیْتَهُمْ! بَلْ مَلَکْتَ- یَا إِلَهِی- أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَنْ یَمْلِکُوا عِبَادَتَکَ، وَ أَعْدَدْتَ ثَوَابَهُمْ قَبْلَ أَنْ یُفِیضُوا فِی طَاعَتِکَ، وَ ذَلِکَ أَنَّ سُنَّتَکَ الْإِفْضَالُ، وَ عَادَتَکَ الْإِحْسَانُ، وَ سَبِیلَکَ الْعَفْو».
«بر طاعت کم و ناچیز پاداش مى دهى که گویى شکر بندگان که در برابر آن ثواب مقدار داشتى و جزایشان را بزرگ داشتى امرى است که آنان مى توانند از آن سرباز زنند. آیا زمام کار به دست تو نبود و اینان از خود چیزى داشتند؟ بلکه پیش از آن که توفیق عبادتت را بیابند و به درگاه تو بار یابند، زمان کارشان به دست تو بود و تو مالک آنها و همه شئون هستیشان بودى و پیش از آن که کارى کنند، ثوابشان را آماده کردى و براى این که آنان را به ثوابى برسانى بهانه اى به نام عبادت به دست آنان دادى و این همه، بر اثر آن است که سنت تو تفضل و عادت تو احسان و راه تو راه عفو و گذشت است».
هر جا ستایشی هست، آن جا کمالى یا فعل کمالی وجود دارد که برای خداست. هر کمالی مورد ستایش قرار گیرد، در حقیقت خداوند –تبارک و تعالی- مورد ستایش قرار گرفته است. در فرازی از ادعیه روز عید غدیر آمده است : «یا مَنْ لَهُ الْحَمْدُ وَ لا یَنْبَغِی الْحَمْدُ إِلّا لَه».[17] ای کسی که حمد برای اوست و حمد شایسته غیر او نیست.
در دعای امام باقر –علیه الصلاه و السلام- بعد از نماز شب آمده است :
«اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ یَا رَبِّ أَنْتَ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَلَکَ الْحَمْدُ وَ أَنْتَ قَوَّامُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَلَکَ الْحَمْدُ وَ أَنْتَ جَمَالُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَلَکَ الْحَمْدُ وَ أَنْتَ زَیْنُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَلَکَ الْحَمْدُ وَ أَنْتَ صَرِیخُ الْمُسْتَصْرِخِینَ فَلَکَ الْحَمْدُ وَ أَنْتَ غِیَاثُ الْمُسْتَغِیثِینَ فَلَکَ الْحَمْدُ وَ أَنْتَ مُجِیبُ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّینَ فَلَکَ الْحَمْدُ- وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ فَلَکَ الْحَمْدُ اللَّهُمَّ بِکَ تُنْزَلُ کُلُّ حَاجَةٍ فَلَکَ الْحَمْد».[18]
نور آسمانها و زمین، قوام آسمانها و زمین، زیبایی و زینت آسمانها و زمین خداست و لا غیر، پس حمد مخصوص اوست. فریادرس، اجابت کننده ادعیه گرفتاران و محل نزول هر نیازی اوست و لا غیر، پس حمد مخصوص اوست.
امام کاظم –علیه الصلاه و السلام- به شخصی این دعا را بعد از نماز شب توصیه فرمودند:
«اللَّهُمَّ مَا عَمِلْتُ مِنْ خَیْرٍ فَهُوَ مِنْکَ لَا حَمْدَ لِی فِیهِ وَ مَا عَمِلْتُ مِنْ سُوءٍ فَقَدْ حَذَّرْتَنِیهِ لَا عُذْرَ [لِی] فِیهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَتَّکِلَ عَلَى مَا لَا حَمْدَ لِی عَلَیْهِ وَ آمَنَ مِمَّا لَا عُذْرَ لِی فِیه».[19]
در ادعیه روز جمعه نیز آمده است :
«وَ لَکَ الْحَمْدُ کَمَا تَوَلَّیْتَ الْحَمْدَ بِقُدْرَتِکَ وَ اسْتَخْلَصْتَ الْحَمْدَ لِنَفْسِکَ وَ جَعَلْتَ الْحَمْدَ مِنْ خَاصَّتِکَ وَ رَضِیتَ بِالْحَمْدِ مِنْ عِبَادِکَ وَ فَتَحْتَ بِالْحَمْدِ کِتَابَکَ وَ خَتَمْتَ بِالْحَمْدِ قَضَاءَکَ وَ لَمْ یَعْدِلْ إِلَى غَیْرِکَ وَ لَمْ یَقْصُرِ الْحَمْدُ دُونَکَ فَلَا مَدْفَعَ لِلْحَمْدِ عَنْکَ وَ لَا مُسْتَقَرَّ لِلْحَمْدِ إِلَّا عِنْدَکَ وَ لَا یَنْبَغِی الْحَمْدُ إِلَّا لَکَ».[20]
حمد جاهلانه غیرخدا
گاهی ستایش کننده، تصور می کند شیئی دارای کمال اختیاری یا فعل نیک اختیاری است و او را می ستاید، حال آن که آن کمال و فعل از خداست و مخلوق از خود هیچ کمالی ندارد. ستایشِ حمد کننده در حقیقت به صاحب اصلی آن کمال و فعل که ذات اقدس الهی است، تعلّق گرفته است. مانند کسی که «زید» را مولف کتاب ارزشمندی می داند و او را می ستاید و می گوید «چقدر شما عالم و دانشمند هستید»، حال آن که کتاب برای «علی» است و تعریف و تمجیدهای او در حقیقت به «علی» تعلق میگیرد و «علی» است که عالم و دانشمند است، ولی او -به دلیل جهل- خیال می کند که در حال تعریف و تمجید زید است. کسی که می گوید «عجب ورزشکار قدرتمندی»، «عجب بازیگر توانمندی»، «چه مدیر با صلابتی» و ...، خیال می کند در حال مدح آن افراد است، در حالی که حمد او در حقیقت به ذات اقدس الهی رجوع می کند. تمام حمدها و ستایشها به ذات اقدس الهی تعلق میگیرد، چه حمد کننده بداند و چه نداند.
اگر کمالی در این نوشته است در حقیقت برای اوست و اگر نقص و ایرادی است منسوب به مخلوق است. نقص، حمد ندارد و این کمال است که مورد حمد واقع می شود.
کسی که فضل و کمالی در غیر خدا ببیند و غیر خدا را بستاید، جاهل است، حقیقت اسم بودن مخلوق را نفهمیده است و به عمقِ درکِ ذکر شریف «بسم الله» نرسیده است. کسی که فضل و کمالی برای خود قائل است و خود را می ستاید، جاهل و دچار خودپسندی و غرور است. «اسم بودن خود برای خدا» را نفهمیده است و حقیقتِ «الحمدلله» را تصدیق نکرده است، هر چند این ذکر شریف را بارها بر زبان جاری کند. پوستة ظاهری ذکر را دارد، اما حقیقت باطنی آن به روح او نفوذ نکرده است.
حتی نفسِ درکِ کمال و فضل و علم به آن، خود کمالی است که برای خداست. درک و درک کننده و درک شونده، همگی اسم الله و جلوهای از کمالات او هستند.
انسان از سویی به دلیل انانیت، خودپسندی و هوای نفس، حاضر نیست این حقیقت را بپذیرد و کمال را از خود نفی کند. تصور می کند با نفی کمال از خود، خوار و خفیف میشود. از سوی دیگر با کمالِ توهّمیِ خود خوگرفته و از پذیرش خلاف آن وحشت دارد، حال آن که با اثبات کمال برای خود، عین جهل و نادانی است و خود را از درک حقائق و نیل به کمالات محروم کرده است. نفی کمال از خود و تصدیق «الحمدلله» از عمق وجود نشانة بروز کمالات بیشتر الهی در ذات مخلوق است.
اثر اعتقاد به «الحمدلله»
اعتقاد به اختصاص حمد به خداوند –تبارک و تعالی-، مانع هر گونه غرور و تکبّر است. غرور و تکبّر از آن جایی ناشی می شود که انسانی تصوّر کند کمالی دارد و فعل شایستهای از او سر زده است. حال آن که همه اینها از خدا و به لطف اوست. «تا نباشد جذبه روشن نیستم، این که غوغا می کند من نیستم».
در مقابل کسى که برای خود کمال مستقل و اختیاری قائل است و مانند قارون تصور می کند با تلاش، قدرت، هوش و علم خود جایگاهی رسیده است[21]،گرچه به زبان «الحمد لله رب العالمین» بگوید، اما به حقیقت آن آگاهی و ایمان ندارد. حمد زبانى دارد، اما باطن و روح او «الحمدلله» را باور نکرده است. کسى که طلبکارانه نعمت را دسترنج خود مى داند، به حقیقت حمد نرسیده و ولىِّ نعمت خود را نشناخته است.
[1] ر.ک. کافی، ج2، ص503 و 504.
[2] علل الشرائع، ج2، ص398.
[3] بحارالانوار، ج90، 216 و النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج1، ص93.
[4] امالی مرحوم شیخ طوسی، ص610.
[5] مکارم الاخلاق، ص307.
[6] بحارالانوار، ج90، ص216.
[7] کافی، ج2، ص95 و96.
[8] بحارالانوار، ج90، ص216.
[9] کشف الغمه، ج2، ص118.
[10] در مورد این اسم شریف ذیل آیه شریفه «بسم الله الرحمن الرحیم» سخن گفته شد.
[11] سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 255.
[12] کافی، ج3، ص338.
[13] سوره مبارکه انفال، آیه شریفه 17.
[14] سوره مبارکه انعام، آیه شریفه 45.
[15] سوره مبارکه نساء، آیه شریفه 79.
[16] کافی ج 1، ص 159، روایت 12.
[17] ابن طاووس ره، اقبال الاعمال، ج1، ص472.
[18] شیخ طوسی ره، مصباح المتهجد، ج1، ص164.
[19] قطب الدین راوندی ره، الدعوات، ص199.
[20] شیخ طوسی ره، مصباح المتهجد، ج2، ص492.
[21] سوره مبارکه قصص، آیه شریفه 78 : «قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدی».